مباني نظري شناخت فضاي شهري و مفاهيم مرتبط (2)


 





 

فضاي شهري
 

به طور كلي در تعريف فضا دو رويكرد وجود دارد: نخست «متمايز ساختن فضاست»؛ بُعدي تجويزي كه هنر و معماري متوجه آن است و دومي «بيان ماهيت دقيق فضاست». بُعدي توصيفي كه مورد توجه فلسفه، رياضيات و فيزيك است. [مدني‌پور، 1379:5] كه البته در قسمت مربوط به فضا، تعاريف و مفاهيم مرتبط با آن آورده شده و در اين بخش صرفاً به فضاي شهري و تعابير مرتبط با آن مي‌پردازيم. براي آن كه اين بررسي و مطالعه روندي درست و منطقي داشته باشد، بهتر است ابتدا نگاهي به تاريخ پيدايش مفهوم فضا در معماري و شهرسازي داشته باشيم و سپس نظريات مختلفي را كه در اين رابطه ارائه شده‌اند، مرور كنيم، و در نهايت به يك جمع‌بندي برسيم.
بررسي‌ها نشان مي‌دهند كه عبارت «فضاي شهري» تركيب واژه‌اي نسبتاً جديدي مي‌باشد و حتي در رابطه با معماري نيز تركيب «فضاي معماري» نسبت به قدمت تاريخ معماري، واژه‌ي قديمي به حساب نمي‌آيد. حال براي آن كه فضاي معماري و فضاي شهري رابطه‌اي تنگاتنگ با هم دارند، بد نيست مروري اجمالي بر فضاي معماري داشته باشيم و سپس به بحث فضاي شهر بپردازيم.
در برداشت و تلقي از فضا در طول تاريخ معماري، سه مرحله را مي‌توان مطرح كرد. در مرحله‌ي نخست كه نمونه‌ي آن مصر باستان، سومر و يونان است، فضاي معماري با جابه‌جايي و بازي حجم‌ها ساخته مي‌شود و به فضاي داخلي كم‌تر توجه شده است. در مرحله‌ي دوم، كه در نيمه‌ي دوم تمدن روميان آغاز شده، فضاي معماري مترادف با فضاي مجوف شده‌ي داخل ساختمان است. مرحله‌ي سوم، در آغاز قرن بيستم شكل گرفت كه با برچيدنِ ديد منفرد پرسپكتيوي كه منجر به انقلابي بصري شد، درك و استنباط ما از فضاي معماري و شهري، به مثابه‌ي پذيرفتن و ستايش از كيفيت‌هاي ساختمان‌هاي منفرد و مجزاي ساطع كننده‌ي فضا، و همچنين يافتن قرابتي با مرحله‌ي نخستين و باستانيِ درك فضا از نتايج بنيادي اين تحول بود. [مدني‌پور، 15-1379:5]
اما مطالعه‌ي تاريخ شهرسازي نشان مي‌دهد كه موضوع فضاي شهري در عهد باستان در سازمان فضايي شهر، نتيجه‌ي عمل اجتماعي ـ سياسي در قلمرو عمومي بوده است. هابرماس ريشه‌هاي تاريخي و مكاني حوزه‌ي عمومي را درون سالن‌ها و مجامع عموميِ بحث‌هاي آزاد و علنيِ قرن هجدهم جست‌وجو و پي‌گيري مي‌كند. اين مفهوم از اواخر قرن هجدهم دگرگون شد و با گسست مفهوم زندگي عمومي و پيشي گرفتن نهادهاي اقتصادي از ديگر نهادها، موضوع جدايي سوژه، ابژه و فرم و عملكرد، مفهوم فضاي شهري را دگرگون ساخت. در قرن بيستم با جنبش مدرن (تكيه بر عملكردگرايي)، منطقه‌بندي يا Zoning و انفكاك عملكردهاي شهر به چهار عمل اصلي و با غلبه و تسلط ماشين، عملاً فضاي شهري به دست فراموشي سپرده شد. از دهه‌ي 60 قرن بيستم، با نظريه‌ي فرهنگ‌گراها، فضاي شهري جزئي از ساخت شهر به شمار آمد و كليتي پيوسته يافت، كه از حيث فيزيكي داراي بدنه‌ي محصور بود و فعاليت‌هاي شهر در آن استقرار يافت. فضاي شهري نيز به عنوان بخشي از ارگانيسم زنده شهري با شرايط اجتماعي و اقتصادي مرتبط ديده شد و داراي محيطي اجتماعي شد كه در بردارنده‌ي روابط ميان مردم بود. [باقري، 1385:64]
اما تعاريف نقل شده در مورد فضاي شهري نيز از منظرهاي گوناگون ارائه شده‌اند كه كاملاً وابسته به جهان‌بيني ارائه كنندگان اين تعاريف است. بعضي از اين تعاريف، يا بهتر است بگوييم اكثر اين تعاريف، صرفاً كالبدي بوده و بعضي ديگر به مباحث غيركالبدي نيز توجه كرده‌اند، كه در اين جا نمونه‌‌هايي از اين تعاريف آورده شده‌اند.
راب كرير درباره‌ي تعريف مفهوم و فضاي شهري چنين مي‌گويد: «اگر بخواهيم مفهوم فضاي شهري را بدون تحميل معيارهاي زيباشناختي روشن كنيم، ناگزيريم فضاهاي بين ساختمان‌ها را در شهرها و ديگر مكان‌ها، فضاي شهري قلمداد كنيم. اين فضا از نظر هندسي با نمادهاي گوناگون محصور مي‌شود. فقط وضوح ويژگي‌هاي هندسي و كيفيت‌هاي زيباشناختي آن است كه به ما اجازه مي‌دهد، آگاهانه فضاي باز بيروني را فضاي شهري تلقي كنيم. فضاي باز بيروني به منظور تحرك در هواي آزاد و با تقسيمات عمومي، نيمه عمومي و خصوصي تعريف مي‌شود» [كرير، 1383:15] كه در اين تعريف، بيش‌ترين تأكيد بر كيفيت كالبدي‌ست.
زوكر فضاي شهري را ساختاري سازمان يافته، آراسته و واجد نظم به صورت كالبدي براي فعاليت‌هاي انساني و استوار بر قواعد معين و روشن مي‌داند؛ كه اين قواعد عبارت‌اند از: ارتباط ميان شكل و بدنه‌ي ساختمان‌هاي محصور كننده‌ي هم شكل و يكدست، با متنوع بودن آن‌ها، ابعاد مطلق بدنه‌ها نسبت به پهنا و درازاي فضايي كه در ميان گرفته شده، و زاويه‌ي گذرها يا خيابان‌هايي كه به ميدان مي‌رسند، و سرانجام موقعيت و محل بناهاي تاريخي، آب‌نماها و قواره‌ها يا عناصر سه بعدي ديگر كه مي‌توان بر آن‌ها تأكيد كرد. بر اساس اين خصوصيات مورد نظر زوكر، تعريف ديگري نيز ارائه شده است مبني بر اين كه فضاي شهري فضايي‌ست كه در آن ارتباطات ويژه‌ي بصري و حركتي در فضايي با خصوصيات مورد نظر در تعريف زوكر، موجد فضاي شهري‌ست. [توسلي، بنيادي 1371:18] كه در اين تعاريف نيز بيش‌تر بر روي ابعاد كمي و كالبدي فضا تمركز شده است و جايگاه انسان به عنوان مهم‌ترين عامل استفاده‌كننده از فضا و ابعاد كيفي و معنوي فضا مورد غفلت واقع شده است.
برونو زوي فضا را ذات معماري مي‌داند و از همين تعريف براي فضاي شهري پيروي مي‌كند و چنين بيان مي‌كند: «جايي كه خيابان‌ها، ميدان‌ها، پارك‌ها، زمين‌هاي بازي و باغ‌ها همگي فضاهايي خالي‌اند كه محدود شده‌اند يا طوري تعريف شده‌اند كه فضايي محصور پديد آورند، اين همان فضاي شهري‌ست.» [مدني‌پور، 1379:10] كه باز در اين تعريف هم بر عناصر كاملاً مادي فضا تأكيد شده و بُعد معنوي و كيفي فضا و انسان مورد غفلت قرار گرفته است.
برخي نظرات، فضاي شهري را فرآيندي اجتماعي ـ مكاني مي‌دانند كه تمام ساختمان‌ها، اشيا، فضاهاي محيطي و شهري و نيز افراد، رويدادها و روابط ميان آن‌ها را در بر مي‌گيرد. [تقي‌زاده، 1386:176] مثلاً كولكوهن عبارت فضاي شهري را اين گونه تعريف مي‌كند: فضاي اجتماعي و فضاي ساخته شده و مصنوع. فضاي اجتماعي «تداعي‌هاي فضايي نهادهاي اجتماعي» است كه مورد مطالعه‌ي جامعه‌شناسان و جغرافي‌دانان است. اما آنچه مورد توجه معماران است، مورفولوژي فضاست؛ طريقي كه فضا بر ادراك ما اثر مي‌گذارد و شيوه‌ي به كارگيري فضا و معنايي‌ست كه از آن مي‌توان استخراج كرد. به گفته‌ي كولكوهن، اين ديدگاه به دو رويكرد مي‌انجامد: آن كه فرم‌ها را مستقل از كاركرد مي‌بيند، و آن كه كاركردها را تعيين‌كننده‌ي فرم‌ها مي‌داند و در ارتباط متقابل فرم و كاركرد است كه ديدگاه دوم به رويكرد جغرافي‌دانان و جامعه‌شناسان نزديك است. [مدني‌پور، 15-1379:5] يا در همين راستا، فضاي شهري اين گونه تعريف شده كه فضاي شهري بخشي از «فضاهاي باز عمومي شهرها هستند كه به نوعي تبلور ماهيت زندگي جمعي مي‌باشند؛ يعني جايي كه شهروندان در آن حضور دارند. فضاي شهري صحنه‌اي است كه داستان جمعي در آن گشوده مي‌شود» [كار، 1992 به نقل از پاكزاد 1385:81] و يا «در اين فضا فرصت آن وجود دارد كه برخي مرزهاي اجتماعي شكسته شود و برخوردهاي از پيش تدوين نيافته به وقوع پيوندد و افراد در يك محيط اجتماعي جديد با هم اختلاط يابند». [لينچ:1972 به نقل از پاكزاد 1385:81] كه در اين تعاريف علاوه بر ابعاد كالبدي فضا، به نقش انسان نيز در تعريف فضاي شهري توجه شده، ولي باز هم از ابعاد معنوي و كيفي فضا غفلت شده است.
در تعريف ديگري از فضاي شهري، چنين آمده است: «فضاي شهري به مفهوم صحنه‌اي‌ست كه فعاليت‌هاي عمومي زندگي شهري در آن‌ها به وقوع مي‌پيوندند. خيابان‌ها، ميدان‌ها و پارك‌هاي يك شهر فعاليت‌هاي انساني را شكل مي‌دهند.» [بحريني: 1377:313] در اين تعريف نيز اولاً براي فعاليت‌هاي عمومي تعريف درستي ارائه نشده، و ثانياً فضاهاي شهري محدود به سه حيطه‌ي خيابان، ميدان و پارك شده‌اند. در حالي كه ما فضاهاي شهري ديگري نيز در شهرهاي خودمان داريم كه در آن‌ها فعاليت‌ انساني صورت مي‌گيرد و در زمره‌ي اين تقسيم‌بندي قرار نگرفته‌اند، مانند: بازارها، حسينيه‌ها، تكيه‌ها، ميدانچه‌هاي محلي و ... .
يا در تعريف ديگري چنين آمده است كه «فضاي شهري مكان اصلي وقايع و حوادثي‌ست كه نقشي خلاق در پيوند امروز يا فردا را سامان مي‌دهد. فضاي شهري مكان آمد و شد ميان گذشته، حال و آينده است. اين فضا در برگيرنده‌ي چهار عنصر اساسي: ساكنان يا عابران، عناصر انسان ساخت (كالبدي يا فعاليتي)، روابط (ميان افراد و عناصر يا ميان عناصر) و زمان مي‌باشد. [حبيبي و مقصودي، 11-1382:10] اين تعريف اگرچه نسبت به تعاريف ديگر جامع‌تر مي‌باشد، چرا كه به انسان و زمان نيز در كنار ديگر عناصر در شكل‌دهي فضاي شهري توجه كرده، باز هم از ابعاد كيفي فضا غفلت كرده است.
بعضي از تعاريف نيز فضايي را كه داراي تعاملات اجتماعي باشد، فضاي شهري مي‌دانند؛ به طوري كه سه شاخصه‌ي باز بودن فضا، عمومي بودن فضا و برقراري تعاملات اجتماعي در فضا را سه شاخص ضروري و توأمان فضاي شهري معرفي مي‌كنند. [پاكزاد، هـ:1384] كه با اين تعريف بعضي از فضاهاي شهري ما، از قبيل ورودي‌ها و پله‌هاي دسترسي شهري حذف مي‌شوند. به نظر مي‌رسد كه اين تعريف با فرهنگ مردم ايران و فضاهاي آن‌ها هماهنگي كامل نداشته باشد.
در بعضي از تعاريف نيز فضاي شهري را جايي دانسته‌اند كه داراي ارزش باشد [ر.ك: توسلي،1371:41] كه اين تعريف نيز مي‌تواند داراي نواقصي باشد، از جمله اين كه مفهوم ارزش كاملاً مشخص و تعريف شده نيست. بعضي نيز در رابطه با همين تعريف ارائه شده، تعريفي ديگر از فضا را ارائه مي‌دهند، به اين ترتيب كه معتقدند «شايد بهتر باشد كه با اندكي تسامح، فضا مفهومي خنثا تلقي شود كه ارزش‌هاي ادراكي و فرهنگي و معنوي و هويتي آن، مقام و منزلتش را به عنوان صفتي (مطلوبيت، معنويت، انساني بودن، هويت داشتن، زيبايي، كيفي بودن و ...) تعيين نمايد.» [نقي‌زاده، 1386:171]
تعبير ديگري نيز مي‌تواند از مفهوم فضاي شهري ارائه شود و آن مفهوم، در حقيقت ادراكي‌ست كه انسان با توجه به جميع جهات از يك شهر در ذهن خويش دارد. اين مفهوم به عنوان هويت معنايي و معنوي و ادراك معنايي و ذهني انسان از شهر مطرح مي‌باشد كه مشتمل بر ويژگي‌ها و اتفاقات و فعاليت‌ها و آداب و هنجارهايي‌ست كه در كليت شهر به عنوان يك واحد مي‌گذرد. به اين ترتيب، مجموعه‌اي از ذهنيات و اتفاقات تاريخي، وقايع اتفاقيه، انتظارات و خاطرات كه مي‌توانند كليات فضاي شهر را به عنوان يك پديده تعريف كنند، به نحوي فضاهاي جزئي در شهر و يا آنچه را كه تاكنون فضاي شهري ناميده شده است، تحت تأثير قرار مي‌دهند. [نقي‌زاده، 1386:172]

تقسيم‌بندي فضاهاي شهري
 

در يك تقسيم فضاهاي شهري مي‌توان آن‌ها را در چهار دسته‌ي فضاهاي قدسي و ناقدسي، فضاهاي عمومي، فضاهاي كاركردي و فضاهاي جغرافيايي تقسيم‌بندي كرد.

فضاهاي قدسي و ناقدسي
 

فضاهاي شهري، به طور كلي نظم عمومي جهان انساني را بازنمايي مي‌كنند. بنابراين، تقسيم عمومي جهان به پديده‌هاي قدسي و ناقدسي كه دوركيم و الياده آن را به خوبي تشريح كرده‌اند و از پايه‌هاي اساسي انديشه‌ي ديني انسان در تفسير انسان شناختي از آن به شمار مي‌آيد، در فضاي شهر تجديد مي‌شود. شهر مجموعه‌اي از فضاها با درجه‌هاي متفاوتي از تقدس يا عدم تقدس را به وجود مي‌آورد. برخي از اشكال تقدس كاملاً هنجارمند و مشخص هستند، همچون فضاهايي ديني (معبد، كليسا، مسجد). برخي ديگر داراي جنبه‌ي مقدس محدودتري به نظر مي‌رسند (قصر، كاخ و ...). برخي از فضاها در شرايط و زمان‌هاي خاصي يك «صحنه»ي مقدس را به وجود مي‌آورند و تنها در همين مقطع، موقعيتي قدسي ايجاد مي‌كنند. (جشن‌ها و اعياد ديني، ملي و ...) برخي ديگر از فضاها به دليل بارگذاري معنايي ـ نشانه‌اي داراي حالت نسبي تقدس مي‌شوند (بناهاي يادبود، برخي محله‌هاي شهر و ...). در همه‌ي اين موارد مي‌توان با فرآيند تقدس‌زدايي يا حتي با فرآيندهاي شيطاني شدن نيز در شهر روبه‌رو شد، به صورتي كه اين يا آن محله مي‌تواند به طور دائم يا در زمان‌هاي خاص انگ «بدنامي» و «خطرناك» يا «بحراني» بودن بخورد. در هر صورت، بايد بتوان تحليل خود را در رابطه‌اي پوسته از دو محور مكاني ـ زماني توجيه كرد. تقدس، عدم تقدس يا شيطاني شدن فضاهاي شهري، همچنين در ابعاد تاريخي و حافظه‌ي جمعي نيز جاي گرفته و مي‌تواند بُعدي از ابعاد شخصيت شهري را بسازد. [فكوهي، 4-243:1382]

فضاهاي عمومي
 

شهر تركيبي از فضاهاي خصوصي و فضاهاي عمومي‌ست كه به گونه‌اي پيچيده در يكديگر تداخل يافته‌اند. فضاهاي خصوصي (برخلاف شيوه‌ي زيست روستايي) در فاصله‌اي اندك از فضاهاي عمومي قرار گرفته‌اند و به اين ترتيب افراد مي‌توانند به سرعت در اين فضاها، جابه‌جا شوند. اين امر مي‌تواند هم نوعي امتياز، هم نوعي مشكل در شهر به حساب آيد. امتياز از آن رو كه فرد مي‌تواند خصوصي بودن را براي خود انتخاب كند و تنها در موارد علاقه‌مندي خود وارد فضاهاي عمومي شود. اما مشكل از آن جا ناشي مي‌شود كه به هر دليل خصوصي بودن فضاها نتواند در برابر نفوذ فضاهاي بيروني تاب آورد و افراد ناچار باشند به رغم علاقه‌ي خود دائماً فضاهاي عمومي يا اثرات بيروني فضاهاي خصوصي (مزاحمت‌هاي همسايگي) را تحمل كنند. [فكوهي، 1383:244]

فضاهاي كاركردي
 

فضاهاي شهري را از لحاظ كاركردي مي‌توان به چهار حوزه تقسيم كرد كه طبعاً با يكديگر روابطي پويا دارند: 1. فضاهاي مسكوني 2. فضاهاي كاري 3. فضاهاي گذران اوقات فراغت 4. فضاهاي حمل و نقل
اين فضاها كاملاً قابل تبديل و يا قابل عمل به صورت هم‌زمان هستند. هر فضا مي‌تواند افزون بر كاركرد اصلي، داراي كاركردهاي فرعي و همچنين انحرافاتي باشد [فكوهي، 1383:245]

فضاهاي جغرافيايي
 

هر شهر را مي‌توان از لحاظ جغرافيايي به چندين بخش تقسيم كرد. اين تقسيم‌بندي جغرافيايي در محوري‌ترين بعد خود، شهر را به تقابلي ميان «مركز» و «پيرامون» كه در شهرها عموماً حومه ناميده مي‌شود، تقسيم مي‌كند. رابطه‌ي ميان شهر و حومه، رابطه‌اي متغير است كه در شهرها و جوامع مختلف و همچنين در طول زمان مي‌تواند بسيار متفاوت باشد. [فكوهي، 45-1383:246]

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
 

در پايان اين مبحث مطالب زير قابل ذكرند: -مطالعه‌ي ديدگاه‌هاي انديشمندان در طول تاريخ نشان مي‌دهد كه اولاً فضا از مباحث مورد علاقه و توجه آن‌ها بوده و ثانياً نگرش بشر به فضا در ابتدا خيالي بوده و سپس اين نگرش واقع‌گرايانه شده است. در دوره‌اي نگرش ممكن است كاملاً مادي و در دوره‌اي نگرش ممكن است معنوي بوده باشد. آنچه مهم است، اين است كه جهان‌بيني هر دوره در تعريف فضا و ديدگاه انديشمندان آن دوره كاملاً مؤثر بوده و در نهايت، به هر حال مفهوم فضا مفهومي پيچيده و چند بُعدي مي‌باشد؛ به خاطر همين مسأله است كه ارائه‌ي تعريفي ثابت و هماهنگ از آن مشكل به نظر مي‌رسد. ـ از طرفي، با توجه به مطالب بيان شده مي‌توان اذعان كرد كه فضا داراي مراتبي‌ست كه باعث رابطه‌ي كيفي انسان با آن فضا مي‌گردد و طبق مكاتب آسماني و الهي، اصلاً فضاي كمّي محض وجود ندارد؛ اما نكته‌ي قابل توجه اين است كه درك مراتب فضا به انساني كه آن فضا را تجربه مي‌كند نيز بستگي دارد. يعني انسان‌هايي با ادراك‌هاي مختلف معنوي ممكن است مرتبه‌ي ادراك‌شان از فضا كاملاً متفاوت باشد، كه اين نيز خود از كيفيات مثبت و منحصر به فرد چنين فضاهايي مي‌باشد.
اما در رابطه با فضاي شهري نيز همان طور كه قبلاً اشاره شد، تعاريف ارائه شده بسيار متنوع و زيادند، اما در يك بررسي كلي تعاريف ارائه شده، مي‌توان موارد زير را بيان كرد:
ـ بيش‌تر تعاريف بر ابعاد كالبدي و مادي فضاي شهري تأكيد كرده‌اند و از ابعاد معنوي آن غفلت شده است. ـ در بيش‌تر تعاريف از نقش انسان غفلت شده و در صورت توجه نيز صرفاً به بعد مادي انسان اشاره شده است.
ـ در اكثر موارد، مباحث مرتبط با جهان‌بيني و فرهنگ، به عنوان زمينه‌هايي كه فضا در آن شكل گرفته است و جهان‌بيني و فرهنگ خالقان و استفاده‌كنندگان آن فضا، مورد غفلت واقع شده‌اند.
ـ در بيش‌تر تعاريف به مباحث معنايي فضا شامل معنايي كه از فضا مستفاد مي‌شود و يا تأثيرات فكري و فرهنگي فضا بر انسان و بالعكس توجه شده است.
ـ در بعضي از تعاريف، فضاي شهري محدود به مجموعه‌اي از فضاهاي خاص مثل خيابان‌ها، ميدان‌ها و پارك‌ها شده است و اين در حالي‌ست كه ما در فرهنگ خود فضاهاي بسيار ديگري داريم كه مي‌توان آن‌ها را فضاي شهري دانست.
ـ در بعضي از تعاريف از واژه‌هايي مانند فعاليت انساني و ارزش و ... استفاده شده، در حالي كه نوع و حيطه‌ي اين فعاليت‌ها و ارزش‌ها مشخص نگرديده است.
حال با توجه به همه‌ي مطالبي كه بيان گرديد، و براي و رسيدن به تعريفي جامع، موارد زير مطرح مي‌شود: ـ فضاي شهري نمي‌تواند صرفاً كالبدي باشد و علاوه بر اين كه رابطه‌اي تنگاتنگ با فضاي اجتماعي جاري در خود دارد، به شدت تحت تأثير ابعاد معنوي نشأت گرفته از جهان‌بيني و فرهنگ بستر شكل گيريش مي‌باشد؛ به طوري كه كالبد و حتي فضاي اجتماعي آن نيز از اين نظر مستثني نبوده و كاملاً فضاي اجتماعي آن نيز از اين نظر مستثني نبوده و كاملاً تأثيرپذير است. فضاي شهري هم تحت تأثير فضاي فكري شهري نشان دهنده‌ي جهان‌بيني و فرهنگ حاكم بر استفاده‌كنندگان از اين فضاست و هم اين كه ابعاد معنوي فضاي شهري كاملاً استفاده‌كنندگان خود را تحت تأثير قرار مي‌دهد كه در جاي خود به آن پرداخته خواهد شد.
ـ ‌بنابراين، هر فضاي غيرخصوصي كه از تلافي محيط مصنوع، محيط طبيعي، انسان، زمان، تحت تأثير جهان‌بيني و فرهنگ اهلش شكل گرفته و از نظر فرم، عملكرد و معنا داراي كيفيتي منحصر به فرد باشد (كه اين كيفيت همان هويت آن است)، فضاي شهري به حساب مي‌آيد.
منابع:
1- باقري، شيدا، (1385)، «عرصه‌هاي عمومي، عرصه‌هاي فراموش شده‌ي شهر»، كتاب هويت شهرهاي جديد، تهران: شركت عمران شهرهاي جديد.
2- بحريني، سيد حسين، (1377)، «فرآيند طراحي شهري»، تهران: وزارت مسكن و شهرسازي.
3- پاكزاد، جهانشاه، (1384)، «راهنماي طراحي فضاهاي شهري»، تهران: وزارت مسكن و شهرسازي.
4- پاكزاد، جهانشاه، (1385)، «مباني نظري و فرآيند طراحي شهري»، تهران: وزارت مسكن و شهرسازي.
5- توسلي، محمود و بنيادي، ناصر، (1371)، «طراحي فضاي شهري»، جلد اول، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران.
6- حبيبي، سيد محسن و مقصودي، مليحه، (1382)، «مرمت شهري»، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
7- رباني، رسول، (1381)، «جامعه‌شناسي شهري»، اصفهان: دانشگاه اصفهان و سازمان سمت.
8- سيد جوادي، فريبرز، (1385)، «فضاهاي مطلوب شهر»، كتاب هويت شهرهاي جديد، تهران: شركت عمران شهرهاي جديد.
9- فكوهي، ناصر، (1383)، «انسان‌شناسي شهري»، تهران: نشر ني.
10- كرير، راب، (1375)، «فضاي شهري»، ترجمه: خسرو هاشمي‌نژاد، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهي.
11- مدني‌پور، علي، (1373)، «طراحي فضاي شهري»، ترجمه: فرهاد مرتضايي، تهران: شركت پردازش و برنامه‌ريزي شهري.
12- نقي‌زاده، محمد، (1386)، «ادراك زيبايي و هويت شهر در پرتو تفكر اسلامي»، اصفهان، سازمان فرهنگي، تفريحي شهرداري اصفهان.
13- نقي‌زاده، محمد، (1384)، «مباني هنر ديني در فرهنگ اسلامي، عينيات و تجليات»، تهران: انتشارات راهيان.
ماهنامه‌ي دانش نما، شماره 171-170، تير ـ مرداد 88